دستهبندی نشده
قفسه کتاب کلاسیک

به متنی آزمایشی و بیمعنی در صنعت چاپ، صفحهآرایی و طراحی گرافیک گفته میشود. طراح گرافیک از این متن به عنوان عنصری از ترکیب بندی برای پر کردن صفحه و ارایه اولیه شکل ظاهری و کلی طرح سفارش گرفته شده استفاده می نماید، تا از نظر گرافیکی نشانگر چگونگی نوع و اندازه فونت و ظاهر متن باشد. معمولا طراحان گرافیک برای صفحهآرایی، نخست از متنهای آزمایشی و بیمعنی استفاده میکنند تا صرفا به مشتری یا صاحب کار خود نشان دهند که صفحه طراحی یا صفحه بندی شده بعد از اینکه متن در آن قرار گیرد چگونه به نظر میرسد و قلمها و اندازهبندیها چگونه در نظر گرفته شدهاست. از آنجایی که طراحان عموما نویسنده متن نیستند و وظیفه رعایت حق تکثیر متون را ندارند و در همان حال کار آنها به نوعی وابسته به متن میباشد آنها با استفاده از محتویات ساختگی، صفحه گرافیکی خود را صفحهآرایی میکنند تا مرحله طراحی و صفحهبندی را به پایان برند.
به متنی آزمایشی و بیمعنی در صنعت چاپ، صفحهآرایی و طراحی گرافیک گفته میشود. طراح گرافیک از این متن به عنوان عنصری از ترکیب بندی برای پر کردن صفحه و ارایه اولیه شکل ظاهری و کلی طرح سفارش گرفته شده استفاده می نماید، تا از نظر گرافیکی نشانگر چگونگی نوع و اندازه فونت و ظاهر متن باشد. معمولا طراحان گرافیک برای صفحهآرایی، نخست از متنهای آزمایشی و بیمعنی استفاده میکنند تا صرفا به مشتری یا صاحب کار خود نشان دهند که صفحه طراحی یا صفحه بندی شده بعد از اینکه متن در آن قرار گیرد چگونه به نظر میرسد و قلمها و اندازهبندیها چگونه در نظر گرفته شدهاست. از آنجایی که طراحان عموما نویسنده متن نیستند و وظیفه رعایت حق تکثیر متون را ندارند.
ایجاد یک قفسه کتاب
انسان هویت خود را در قصدمندی و اراده تجربه میکند.«من» آن منِ «من میتوانم» است. دکارت در جملهی مشهور «من فکر میکنم، پس هستم» اشتباه کرده، زیرا هویت، حاصل تفکر و عقلانیگری نیست. فرمول دکارت، مهمترین متغیر را کنار گذاشته؛ او از روی فکرمتغیر بینابینی «من میتوانم» است. کییرکگور به همین ترتیب، راه حل بیش از حد ساده شده و عقلانیگرای هگل را که میگوید
«بالقوگی به صورت چیزی متعلق به من تجربه میشود – قدرتِ من، پرسشِ من – و اینکه به فعلیت منجر شود یا نه، تا حدود زیادی به من بستگی دارد: اینکه کجا عمل کنم و کجا مکث.» آنچه در تجربه انسانی روی میدهد این است: « میکند، میرهانَد. برعکس، او هویت را حین عمل یا دست کم در امکان انجام عمل تجربه میکند.
«بالقوگی به صورت چیزی متعلق به من تجربه میشود – قدرتِ من، پرسشِ من – و اینکه به فعلیت منجر شود یا نه، تا حدود زیادی به من بستگی دارد: اینکه کجا عمل کنم و کجا مکث.» آنچه در تجربه انسانی روی میدهد این است: «من دریافت میکنم، من میتوانم، من اراده میکنم، من هستم.» و «من میتوانم» و «من اراده میکنم»، تجربیات لازم برای هویتند. این مسأله ما را از این موضع توجیه ناپذیر در درمان که بیمار اول حس هویت پیدا میکند و بعد عمل میکند، میرهانَد. برعکس، او هویت را حین عمل یا دست کم در امکان انجام عمل تجربه میکند..
جای مناسب باری قفسه کتاب
به نظر میرسد ما از نظر فرهنگی آمادهایم که خبرهای منفی را خیلی آسان باور کنیم، و ترسی سیال در ما هست که به صورتی مزمن به هر چیز تازهای تسری پیدا میکند. جهانی اینگونه ترس زده نمیتواند جهانی خوشبخت باشد. درک و تصور عمومی در میان مردم این است که ما امروزه بیش از هر زمان دیگر در معرض خطر هستیم.
مراحل ایجاد یگ قفسه کتاب
و این گرایش روز به روز بیشتر میشود و عواقب وخیمتری به بار میآورد. یک عامل موثر در درک و تصور مردم از خوشبختیشان تصوری است که میتوانند از آیندهشان داشته باشند. مردمی که در شرایط مصیبتباری زندگی میکنند، اما معتقدند که اوضاع اینگونه نخواهد ماند و بهتر خواهد شد، کلا بسیار راضیتر از کسانی هستند.
ترس یکی از مهمترین عوامل قدرت است؛ کسی که بتواند در جامعه سمت و سوی ترس را معین کند قدرت زیادی بر آن جامعه پیدا میکند. شاید بتوان
هم صدا با جورجو آگامبنِ فیلسوف گفت که ما امروزه همیشه در یک حالت اضطراری زندگی میکنیم که در آن یادآوری خطرهای جدی تقریبا نقش ورق حکم یا برگ برنده را دارد – و این ورق چیزی را که میبُرد حقوق دمکراتیکِ به رسمیت شناخته شده است.